عشق شیشه ای

13:55 1402/7/20 - 🌝Baran🌍

پارت اول

 

 

 

سلام من مرینتم 24 سالمه و اهل کانادام فرانسوی بلدم و رنگ مورد علاقم صورتیه،شغلم هم دام پزشکه و برای خودم یه گربه به اسم:کیتی دارم کیتی سفیده و حدود 1 سال میشه که کیتی رو دارم 

 

سلام من آدرینم 25 سالمه و اهل فرانسم  انگلیسی بلدم و رنگ مورد علاقم سبزه،شغلم هم پلیسه و یه گربه سیاه به اسم:پیتر دارم 2 ساله که پیترو دارم

 

از زبان مرینت:

صبح ساعت ۶:۴٠ دقیقه بیدار شدم جالبه 20 دقیقه قبل از آلارام گوشیم بیدا شدم آخه همیشه 1 ساعت بعد بیدار میشم،به هر حال رفتم WC خودمو خالی کردم بعد یه دوش 5 دقیقه ای گرفتم،مسواک زدم،حولمو دور خودم پیچوندم و از حمام اومدم بیرون یه کراپ مشکی با یه شرتک خونگی آبی پوشیدم بعد رفتم پایین تا صبحونه بخورم که دیدم جولیکا داره بر و بر نگام میکنه(جولیکا خواهر دو قلومه) بهش گفتم:سلاممم خانم خانما آفتاب از کدوم طرف در اومده اومدی جلو در اتاق خواهرت و یه یادی ازش کردی؟

ج:خب حالا بابا ساعت 7:30 خیلی دیر کردی

مرینت تو ذهنش:ساعت 6:40 بیدار شدم رفتم دستشویی بعدرفتم حموم بعد مسواک زدم بعد لباس پوشیدم یعنی 50 دقیقه شددددددد؟

ج:مری با تو ام کجاییی؟

م:اههههه چیزه هیچی،بریم صبحونه بخوریم؟

ج:آره منم دارم از گرسنگی میمیرممممم

از زبان جولیکا:

مرینت ساعت 7:30 اومد بعد رفتیم صبحونه خوردیم و رفتیم تا برا رفتن به دامپزشکی آماده بشیم.

م:من برم لباس بپوشم

ج:منم.

از زبان مرینت:

رفتم یه کراپ سفید با یه شلوار جین آبی با کتونی های سفیدم رو پوشیدم و یه میکاپ ملایم کردم و موهام رو گوجه ای بستم و رفتم پایین و 2 دقیقه منتظر جولی موندم

از زبان جولیکا:

رفتم تو اتاقم یه کراپ مشکی با یه شلوار لی آسمانی با کتونی های سیاهم رو پوشیدم و یه میکاپ ملایم کردم و موهام رو بافتم بعد گوجه ایش کردم و رفتم پایین دیدم مرینت واستاده منتظر من بش گفتم:بریم؟ 

گفت:بریم

 

از زبان مرینت:

سوار ماشینم شدیم و تو راه بودیم که یهو...

                    

عه جای حساس تمومید برا پارت بعد 5 تا کامنت 5 تا لایک 

1918کاراکتر